با هزار زحمت و استرس از هفته قبل تماس می گیری و
برای روز عروسیت با دوستات هماهنگ می کنی و می گن میایم.
مخصوصا کارت رو حتما به دست دوستان مجردت می رسونی که مادر پدر هاشون مطمئن باشن عروسیه.
روز عروسی سرتو که می چرخونی می بینی هیـــــــــــــــــــــچکی نیومده.
آخه عزیز من کاری دیگه داری ایــــــــــنهمه روز خدا وجود داره
یه روز دیگه قرار میزاشتی حتما باید سر عروسی من می پیچوندی؟!
سه چهار روز دیگه عروسی دوستمه، عروسی من که نیومد ولی من عقدش رفته بودم.
زنگی چیزی نزده و کارتی هم نفرستاده خب رسما دعوت نمیخواد بکنه.
آخه عروس عزیز! نمی خوای منو عروسیت دعوت کنی من بیچاره چه گناهی داشتم که نباید روز عروسیم می دیدمت؟!
پ.ن: سی تا کارت اختصاصی برای من بود که هر فردی رو خواستم دعوت کنم.
کارت ها رو به دوست هام و معلم ها و غیره دادم.
نکته جالبش این بود که با توجه به شناختی که از همه شون داشتم وقتی قرار شد اونهایی که گفتن قطعا میان و اونهایی که
معلوم نیست بیان رو بنویسم کل افراد سی تا کارت رو درون لیست غیر قطعی ها نوشتم هرچند که خیلی ها گفته بودن میان!
خب عزیزان من شما دلتون میومد به شمای یک نفر یک کارت گنده بدیم اونوقت
برای خیلی از فامیل های ده دوازده نفره یک کارت بدیم و پشتش بنویسیم : آقای فلانی به همراه خانواده و داماد ؟!؟!
رسما از همه رفیق رفقا مرسی